چشمان باز

یادداشت های پراکنده

چشمان باز

یادداشت های پراکنده

بازی

یکی تو رو دوست داره ، تو یکی دیگه رو  و اونم یکی دیگه رو  

جالبه گاهی ام دو نفر همدیگه رو پیدا میکنن ولی بعد از یه مدت دیگه همدیگه رو دوست ندارن 

یا یه نفر که از اون یکی بدش میاد بعد از یه مدت نمیتونه نیودنش رو تحمل کنه 

کی به کیه؟

به نفع کی؟

همیشه از رقابت بدم میومده ، همیشه ، همیشه 

چه پر پیچ این ریسمان بافته است        به ما گر رسد دیگری باخته است 

 

روز کودک

امروز روز جهانی کودک بود ، یادمه بچگی ما یه روز بود اسمشو گذاشته بودن روز کودک و تلوزیون ؛ تلوزیون تا شب برنامه کودک پخش میکرد با اون عروسکای نوزاد که مثلا مجری بودن ، نمیدونم همین روز کودک بود یا یه روز دیگه ولی الان دیگه نیست ، دهه شستی ها اونقدر زیادن که هرچی بزرگ بشن مسائلشون میشه دقدقه ، ولی همین زیادی زیاد بودن بچه اون سالها باعث شده بود نه فقط تلوزیون که سینما هم کلی به گروه سنی کودک و نوجوان بپردازه ، شبکه های تلوزیونی کم بود و هر چی بود همه می دیدیم حتی بزرگتر ها هم بعضی کارتون ها رو دنبال میکردن ، حالا دیگه همه چیز زیاد شده ارزششم کم شده ( به این میگن خاصیت کمبود ) ، اون موقع سرعت زندگی کمتر بود و حق انتخابم کمتر، نمیگم بهتر بود یا بد تر، هر کسی خاطرات خوشش رو دوست داره .

از فیلمها و کارتونها اسم یه تعداد رو مینویسم :  

الفی اتکینز، بنر، چوبین ، ووتو ووتو ، بامزی ، هاکل بلیفین ، جیمبو ، نیک و نیکو ، آقای سکسکه،معاون کلانتر ، سرندپیتی ، لولک و بولک ، سندباد ، پرفسور بالتازار ، زبل خان، ای کیو سان ، هایدی ، پرین ، بچه های کوه آلپ ، بابا لنگ دراز ، ممول ، پسر شجاع ، هادی و هدا، خونه مادربزرگه ، زی زی گولو ، وروجک و آقای نجار ، الستون و ولستون  و...

و فیلم ها:

دزد عروسک ها ، گلنار، سفر جادویی ، پاتال و آرزو های کوچک ، گربه آوازه خوان،مدرسه پیر مرد ها ، مدرسه موش ها ، کلاه قرمزی، الو الو من جوجوام ، خواهران غریب و...

تو کی هستی

آدما رو تصوراتی که از هم دارن کنار هم نگه میداره ، هیچ وقت نمیفهمیم دیگران ما رو چطوری میبینند ولی اونا به خاطر همون آدمی که باهاش برخورد میکنند دوستمون دارن . چقدر ما اون آدمی هستیم که نشون میدیم و یا اینکه کدومش مهم تره اون که درون ماست یا اونی که دیگران از ما میشناسن ، فکر کنم هردوش مهم باشه و مهمتر هنر ارتباط بین این دوتاست ، مثل بازیگری میمونه گاهی چیزهایی در درونمون میگذره که بهتره بروزش ندیم و گاهی چیزی رو در وجودمون پنهان میکنیم که واقعا حیفه پنهان بمونه

اونی که با خودمون به گور میبریم پر از موقعیت های از دست رفته است که هیچ کس از اونهاخبر نداره ، فقط اونچه انجام دادیم از ما میمونه ، حواسمون باشه لحظه هامون رو از دست ندیم

تفاوت عشق و هوس

منبع: چیستا - روزنه 

 

اگر ...  فقط به ظاهر و اندام او توجه داشته باشین... ، قبل از اینکه اسمشو پرسیده باشین در حال خیال بافی هستین که اون بدون لباس چه جوریه ، یااینکه اگر با اون رابطه جنسی برقرار کنین چه احساسی به شما دست میده ! ...اهمیت نمی دین که چی می گه ... همیشه در حال بهانه آوردن هستین تا یجوری قرار ملاقاتتون رو کنسل کنین، مگه اینکه قرارتون منجر به قراری رابطه جنسی باشه! اگر از شما بخاد تا کاری براش انجام بدین، بهانه میارین و می گید بیش از اندازه سرتان شلوغه... اگر در کنارتون باشه و با او سکس نداشته باشین این امر ناراحتتون می کنه و تو ذهنتون، خودتان رو در حال برقراری رابطه جنسی با خانم های دیگه تجسم می کنین... براتون اهمیتی نداره که به هیچ وجه با او تماس تلفنی نداشته باشین. از این گذشته اصلاً براتون مهم نیست که جواب زنگ تلفنشو فوراً بدین و حتی اگر برای چند روز هم با او صحبت نکنین، مشکلی ندارید و ترجیح می دین هر موقع که از نظر جنسی تحریک شدین اونو ملاقات کنی... بعد از سکس به دنبال ساده ترین راهی می گردین تا بتونین تر کش کنین... هیچ نوازشی وجود نداره ! صبح زود برایش صبحانه تهیه نمی کنین ! فقط خیلی راحت می گین : "من باید برم" ...اینا یعنی همش شهوته !

اما اگر ...  کششی بینتون وجود داشته باشه...برای مدت طولانی با هم صحبت می کنین و هر ساعت یک دقیقه میگذره و گاهی اونقدر غرق در حرف زدن می شین که متوجه گذشت زمان نمیشین.... احساس می کنین اون زیباست ، حتی اگه اونو بدون هیچ آرایشی ببینین بازم تصور می کنین که در نظرتون قشنگ و جذابه !... دوست دارین وقت بیشتری رو با اون صرف کنین... تنها چیزی که دلتون میخاد اینه که با اون باشین... چه سکس داشته باشین چه نداشته باشین. حتی اگه به شما بگه که برای برقراری رابطه جنسی نیاز به گذر زمان بیشتری داره ، بازم اهمیتی نمی دین و قبول می کنین... آینده تونو با اون تجسم می کنین... حس غریبی در شما ایجاد می شه و فکر می کنین که بدون اون قادر به ادامه زندگی نخواهید بود!... به خانواده و دوستان می گین که قصد ازدواج با اونو دارین و خودتون هم به تشکیل خانواده با اون فکر می کنین... اونو به خانواده خود معرفی می کنین... و این موضوع که خانواده تون اونو بپذیره، براتون اهمیت پیدا می کنه و ترجیح می دین که با تمام اطرافیانتون ارتباط مناسبی برقرار کنه... اونو تو تمام برنامه های خود شریک می دونین... هر وقت با دوستاتون بیرون برین، در همه حال دوست دارین که اون در کنارتون باشه. حتی اگر اونجا در کنارتون هم نباشه، باز یادش از ذهنتون بیرون نمی ره و به دنبال فرصتی می گردین تا یک تلفن کوتاه هم که شده به اون بزنین و بگین: "دلم برات تنگ شده". بدون این ضرورت که دوستاتون متوجه بشن که شما چنین کاری انجام دادین... رمانتیک تر می شین... یک مرتبه می بینی به گوش دادن موسیقی های عاشقانه و آروم تمایل بیشتری پیدا کردین... همیشه طرف اونو می گیرین... هر زمان که کسی در موردش انتقاد می کنه، شما سریع ازش دفاع می کنین... در جمع همیشه خودتو موافق با نظریات اون نشون می دین ، حتی اگه ته دلتون باهاش مخالف باشین... اون باعث می شه انسان بهتری باشی... او شما را به چالش میندازه و تشویقتون می کنه... با دیدنش شاد می شین و حاضرین برای خوشحال کردنش هر کاری که از دستتون بر میاد انجام بدهین ... اینا یعنی شما عاشق اون هستین !