چشمان باز

یادداشت های پراکنده

چشمان باز

یادداشت های پراکنده

یه لحظه توقف

اون سالها که هنوز سی دی نبود، داشتن یه فیلم ویدئو حسابی شادمون میکرد ، کمتر فیلم می دیدیم ولی ارزش زیادی داشت .

این روزا بازار پر از کالاهای جورواجور و شبیه به همه ، گیج میشیم تا چیزی رو که میخوایم انتخاب کنیم ، اون جنسی که به نظر ناب میاد وقتی به تعداد زیاد توی صدها مغازه تکثیر میشه تبدیل به یه چیز معمولی میشه و راحت از کنارش میگذریم بدون اینکه توجه مون رو جلب کنه .هر چه زیاد تر کم ارزش تر.

خودمون هم همین وضع رو پیدا کردیم ، ما آدمها هم اونقدر زیاد شدیم که ارزشمون کم شده ، حاضر نیستیم برای همدیگه وقت بذاریم چون کمتر کسی به نظر خاص میاد ،مثل ماهیای توی دریا که گم کردن و پیدا کردن یکی دیگه شون چندان زحمتی نمیبره .

چشمامون رو می بندیم و از کنار هم عبور میکنیم . هیچ عجیب نیست که وسط یه جمعیت حتی متوجه یک نفر هم نشیم .

توی یه جای متفاوت ، توی یه سفر ، وسط یه جمع شاد کوچیک یا هر جا که مجال آرامش پیدا میکنیم ، آدمها برامون جالب میشن تازه یادمون میافته که هر آدمی میتونه یه دنیا باشه .    

اعتماد یا روابط اداری !

قدیمیا چقدر راحت درد و دل میکردن !  ما ها ترجیح میدیم مشکلمون رو پنهان کنیم و فکر میکنیم با تعریف جزعیات زندگیمون هم مبتذل میشیم و هم خطر تهدیدمون میکنه ، ولی یه چیز مثل قدیمه ، هنوز دوست داریم قصه های دیگران رو بشنویم !   

درسته یا فقط بعضی ها اینطور هستن؟