چشمان باز

یادداشت های پراکنده

چشمان باز

یادداشت های پراکنده

یه لحظه توقف

اون سالها که هنوز سی دی نبود، داشتن یه فیلم ویدئو حسابی شادمون میکرد ، کمتر فیلم می دیدیم ولی ارزش زیادی داشت .

این روزا بازار پر از کالاهای جورواجور و شبیه به همه ، گیج میشیم تا چیزی رو که میخوایم انتخاب کنیم ، اون جنسی که به نظر ناب میاد وقتی به تعداد زیاد توی صدها مغازه تکثیر میشه تبدیل به یه چیز معمولی میشه و راحت از کنارش میگذریم بدون اینکه توجه مون رو جلب کنه .هر چه زیاد تر کم ارزش تر.

خودمون هم همین وضع رو پیدا کردیم ، ما آدمها هم اونقدر زیاد شدیم که ارزشمون کم شده ، حاضر نیستیم برای همدیگه وقت بذاریم چون کمتر کسی به نظر خاص میاد ،مثل ماهیای توی دریا که گم کردن و پیدا کردن یکی دیگه شون چندان زحمتی نمیبره .

چشمامون رو می بندیم و از کنار هم عبور میکنیم . هیچ عجیب نیست که وسط یه جمعیت حتی متوجه یک نفر هم نشیم .

توی یه جای متفاوت ، توی یه سفر ، وسط یه جمع شاد کوچیک یا هر جا که مجال آرامش پیدا میکنیم ، آدمها برامون جالب میشن تازه یادمون میافته که هر آدمی میتونه یه دنیا باشه .    

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ب.ظ http://bahar09.blogsky.com

دقیقاً همینطوره...

[ بدون نام ] شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ق.ظ http://no-1.blogsky.com

با 2 خط اول کلی تو رفتم تو خاطرات گذشته ...
خیلی زاویه نگاهت قشنگه ... و به قول کامنت بالایی : دقیقا همینطوره ...

بهنام(بیکار بودم امدم وبلاگ زدم) شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ب.ظ http://baran3.blogsky.com

سلام ساحل جان
ممنون که به وبلاگ خودت سر زدی
روزگارت شیرین

پرنده تنها سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:23 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

من نظر داده بودم ، اما الان نیستش !
چه خبر ؟

اینموریکس چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:21 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام....عیدتون مبارک....امیدوارم که همیشه شاد و پیروز باشین......[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد